بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
گروهی از کودکان مشغول بازی بودند .
ناگهان با دیدن پیامبر(ص )که به مسجد می رفت , دست از بـازی کـشـیـدنـد و بـه سـوی حـضـرت دویدند و اطرافش را گرفتند .
آنها دیده بودند پیامبر اکـرم (ص ),حسن (ع ) و حسین (ع ) را به دوش خود می گیرد و با آنها بازی می کند .
به
این امید, هر یک دامن پیامبر را گرفته , می گفتند : شتر من باش ! پـیامبر
می خواست هر چه زودتر خود را برای نماز جماعت به مسجد برساند, اما دوست
نداشت دل پـاک کـودکـان را بـرنـجاند .
بلال درجستجوی پیامبر از مسجد بیرون آمد, وقتی جریان را فهمید خـواسـت بـچه ها را تنبیه کند تا پیامبر را رها کنند .
آن حضرت وقتی متوجه منظوربلال شد, به او فرمود : تنگ شدن وقت نماز برای من ازاین که بخواهم بچه ها را برنجانم بهتر است .
پیامبر از بلال خواست برود و از منزل چیزی برای کودکان بیاورد .
بلال رفت و با هشت دانه گردو بـرگـشـت .
پـیـامـبـر(ص ) گـردوهـا را بین بچه ها تقسیم کرد و آنها راضی و خوشحال به بازی خودشان مشغول شدند .
بیان : توجه به نیاز و خواسته های کودک از اصول اولیه تربیت است .
آسان
ترین و پسندیده ترین راه , راضـی کـردن کودکان و همان روش متواضعانه
پیامبر است که علاوه بر تامین نیاز کودک , به آنها نوعی شخصیت نیز می بخشد