بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
شیخ مرتضی انصاری در ایام طلبگی، با محصلی هم حجره بود. یک روز مختصر پولی به آن محصل داد تا برود و برای خودش و او نان بخرد. او رفت و وقتی برگشت، شیخ ملاحظه کرد که علاوه بر نان، مقداری حلوا هم خریده است. پرسید پول حلوا را از کجا آوردی؟ گفت قرض کردم. شیخ از خوردن حلوا امتناع و به نان خالی قناعت کرد. زیرا می دانست که دلبستگی به غذای بهتر، یا لباس بهتر، یا خانه بهتر، یا امکانات رفاهی بیشتر، اگر به قدری در انسان شدید باشد که به خاطر آن زیر بار قرض برود، کم کم جای علاقه به علم و تحقیق را غصب می کند. در نتیجه همّ و غمّ و ذکر و فکر طلبه که باید یکسره متوجه درس و بحث و فحص باشد، مصروف تهیه خوراکِ چرب تر و شیرین تر و لباس زیباتر و گران بهاتر می شود و این امر جلوی پیشرفتِ علمیِ او را می گیرد.
پس از آنکه شیخ به مدارج عالیه علمی و روحانی نایل شد، روزی همان محصل به محضر او رسید و سؤال کرد چه شد که تو این قدر ترقی کردی و من از تو عقب ماندم؟ شیخ فرمود: چون من با نان خالی ساختم و تو نساختی والبته زهد و ورع شیخ، مختصِ دوران طلبگی او نبود و بعدها نیز که به مرتبه خاتم المجتهدین رسید، زهد و ورع او چند برابر شد و با اینکه در مقام مرجع اعلای شیعه قرار داشت و هر سال بیش از صدهزار تومان (به پولِ یک قرن و نیم پیش) وجوه شرعیه برای او می آوردند، در زندگی به حداقل قناعت اکتفا می کرد و از دنیا که رفت، مجموع دارایی او هفده تومان بود که نزدیک به همین مبلغ هم قرض داشت و بازماندگانش قادر نبودند حتی در حدود معمول و مرسوم هم برای او مراسم یادبود برگزار کنند و این کار را دیگران بر عهده گرفتند. با اینکه در اواخر عمر شیخ، کسانی از ثروتمندان، اموال بسیاری خدمت او فرستادند و گفتند این اموال، از خمس نیست که شما در هزینه کردن آن احتیاط کنید. بلکه از حلال ترین اموال خود ماست و به رسم هدیه خدمت شما می فرستیم تا در این سن پیری بر خود سخت نگیرید و راحت تر زندگی کنید ولی شیخ نپذیرفت و فرمود: من همیشه دعایم این بوده که «اللهم أحینی مسکیناً و أمتنی مسکیناً و احشرنی فی زمرة المساکین» (خدایا مرا در زندگی فقیر دار و فقیر بمیران و با فقیران محشور فرما) و همیشه حدیث نبوی: «الفقر فخری و به أفتخر»(فقر فخر من است و به آن افتخار می کنم) و نیزحدیث شریف دیگر را که «من أحبنا اهل البیت فلیعد للفقر جلباباً» (هر که ما اهل بیت را دوست دارد، روپوشی از فقر برای خود آماده کند) در مدّ نظر داشته ام و یک عمر سعی کرده ام که اسمم در طومار فقرا باشد. آن وقت حیف است که در این آخر عمر، بیایم و اسمم را از طومار فقرا محو کنم و خود را از مقامات مختص آنها محروم دارم.